احساس خستگی می کردم. مدتی بود تفریح نکرده بودم. چند روزی بود که فقط می خواستم استراحت کنم. ناگهان تصمیم به کاری خنده دار گرفتم … یک بمب پشت در خانه یک فلسطینی قرار دادم و چاشنی آن را فعال کردم. مادر وارد خانه شد و با انفجار بمب تکه های بدن او به دیوار پخش شد… کودکان او با دیدن این صحنه نمی گریستند و فقط چشم هایشان باز بود و پلک نمی زدند … خیلی خندیدیم!
اقدامات هولناک یک صهیونیست که برای او تفریح محسوب می شد
ادامه در ادامه ی مصلب
ادامه مطلب...